در دهه ۱۹۷۰، اگر میخواستید از یک کامپیوتر استفاده کنید، چارهای جز به کارگیری خط فرمان نداشتید. خط فرمان، محیطی متنی و دو رنگ بود به شکل زیر:
در آن زمان امکان خرید کامپیوتری با قابلیتهای گرافیکی و آیکونها و موس نبود. این نوع از کامپیوترها هنوز به بازار عرضه نشده بودند. هرکاری که میخواستید با کامپیوتر انجام دهید، باید آن را با زبانی نزدیک به زبان ماشین به او میفهماندید.
سپس در سال ۱۹۸۱ گروهی از مهندسان کامپیوتر در شرکت Xerox PARC، کامپیوتری را با نام Xerox Star طراحی و عرضه کردند. یک کامپیوتر شخصی که به اولین رابط کاربری گرافیکی(GUI) مجهز بود. رابط کاربری این دستگاه شامل پنجرهها، منوهای باز شو، دکمههای رادیویی و چند انتخابی بود و برای کاربران این قابلیت را فراهم میکرد که فایلها را باز کنند، جا به جا کنند و پاک کنند. تصویری از یکی از این دستگاهها را در زیر مشاهده میکنید.
چندان شبیه آنچه امروزه در دسترس ما قرار دارد نیست، اما برای ابتدای دوران کامپیوترهای شخصی، این رابط کاربری گرافیکی یک انقلاب به شمار میرفت. وجود چنین رابطی به این معنا بود که دیگر برای کار با کامپیوتر نیاز به نوشتن کد نبود و همین مسأله باعث شد کامپیوتر برای عده بسیار بیشتری از مردم قابل استفاده شود.
پس از آن تیم اپل به توسعه و کار بر روی رابط کاربری گرافیکی پرداخت. زحمات آنها سرانجام در سال ۱۹۸۴ به عرضه مکینتاش ختم شد؛ دستگاهی با رابط کاربری گرافیکی و قابلیت پشتیبانی از چند پنجره، که یک موس هم همراه آن بود.
ظهور رابط کاربری گرافیکی، نیاز به نیروی طراح جدیدی را با خود به همراه آورد، کسی که تمرکزش رابط گرافیکی کامپیوتر شخصی باشد، و طراحان UI از اینجا پا به صحنه گذاشتند.
این رشته در طی سالهای اخیر توسعه یافته و به نظر میرسد که توسعه آن همچنان ادامه خواهد داشت. امروزه طراحان UI روی وبسایتها، اپلیکیشنها، گجتهای پوشیدنی و دیگر برنامهها کار میکنند. آنها مسؤول طراحی عواملی نظیر شکلبندی صفحات دیجیتالی و عناصر بصری موجود در تمامی صفحات سیستم هستند.
واژه UX برای نخستین بار در اوایل دهه ۱۹۹۰ توسط دانشمند علوم شناختی، دان نورمن ساخته شد. در آن زمان او نائب رئیس گروه تکنولوژیهای پیشرفته در اپل بود.
او UX را اینطور تعریف میکند:
«تجربه کاربری(UX)، شامل تمامی جنبههای تعاملات کاربر نهایی با شرکت، محصولات و خدمات آن میشود».
نورمن در یک ایمیل بیشتر این مسأله را شکافته:
«من این اصطلاح را اختراع کردم چراکه فکر میکردم گستره رابط کاربری و قابلیتها زیادی بسته است. من میخواستم تمام جنبههای تجربه یک کاربر را با سیستم پوشش دهم، از جمله طراحی صنعتی،گرافیک، رابط کاربری، تعاملات فیزیکی و راهنماها. از آن زمان، این واژه به حدی گسترده شده، که انگار دیگر دارد معنایش را از دست میدهد».
بنا بر تعریف، تجربه کاربری مجموعه وسیعی از مسائل را در بر میگیرد. اما در یک مقاله تازهتر، نورمن مواد لازم برای رسیدن به یک تجربه کاربری با کیفیت را بیشتر روشن میکند:
«اولین لازمه رسیدن به یک تجربه کاربری قابل توجه، اطمینان حاصل کردن از این مسأله است که کاربر، بدون هیچ دردسر و گرفتاری به آنچه نیاز دارد میرسد. پس از آن سادگی و ظرافتی است که باعث میشود مالکیت و استفاده از یک محصول لذتبخش شود.
تجربه کاربری حقیقی، بسیار فراتر از صرفاً عرضه کردن آن چیزیست که کاربر میگوید میخواهد. برای کسب تجربه کاربری سطح بالا در آنچه یک شرکت ارائه میکند، ترکیب بیاشکالی از مسائل گوناگون لازم است؛ از جمله مهندسی، مارکتینگ، طراحی گرافیکی و صنعتی و طراحی رابط کاربری.»
UX تنها به جنبه بصری رابط کاربری محدود نمیشود، بلکه مفهومی است که ابعاد گوناگونی دارد و تمامی مسیری را که یک کاربر طی میکند شامل میشود، از جمله:
* فرایندی که کاربر برای یافتن محصول شرکت شما طی میکند
* ترتیب اعمال کاربر هنگام تعامل با رابط کاربری
* افکار و احساساتی که همزمان با تلاش آنها برای پیش بردن امورشان در ذهنشان ایجاد میشود
* تأثیری که آنها از کلیت تعاملاتشان دریافت میکنند.
طراحان UX وظیفه دارند اطمینان حاصل کنند، شرکت محصول یا خدمتی را عرضه میکند که نیازهای کاربر را برآورده کرده و آنها اجازه میدهد بدون هیچ شکاف و نقصی خروجی مورد نظرشان را به دست آورند. آنها میتوانند با انجام تحقیقات مبتنی بر کاربر، تا جایی که میتوانند در مورد کاربران و محصولات اطلاعات جمع کرده و با استفاده از آنها وایرفریمهای و طرحهای اولیهای طراحی کنند که به کاربر کمک کند به بهترین نحو از نقطه آ به نقطه ب برسند.
اما تفاوت بین UI و UX چیست؟
دان نورمن و جیکوب نیلسن این تفاوت را به خوبی در بیان زیر خلاصه کردهاند:
«هرچند که UI بخش بسیار مهمی از دیزاین است، بسیار ضروری است که بین تجربه کاربری و رابط کاربری تمایز قائل شد. به عنوان مثال، سایتی را در نظر بگیرید که نقد فیلم منتشر میکند. حتی اگر UI برای یافتن یک فیلم بینقص باشد، اگر پایگاه داده سایت فقط شامل فیلمهای استودیوهای بزرگ باشد، UX برای کاربری که به دنبال اطلاعاتی در خصوص یک فیلم مستقل میگردد، بسیار ضعیف خواهد بود.»
یک مثال بسیار خوب دیگر گوگل است. رابط کاربری گوگل بسیار ساده است. تقریباً چیزی در UI وجود ندارد. یک لوگو، یک نوار جستجو و چند دکمه و یک صفحه نتایج.
اما هنگامی که کلماتی را در نوار جستجو وارد کنید، تقریباً تمامی آن قسمت از دانش انسانی که دیجیتالیزه شده، در کمتر از یک ثانیه پیش رویتان خواهد بود.
حالا تصور کنید که هر بار در گوگل به جستجو میپرداختید، نمایش نتایج ۱۵ ثانیه طول میکشید. دیگر دسترسی فوری به جواب سؤالات ممکن نبود و بنابراین هرچند که رابط کاربری گوگل تغییری نمیکرد، تجربه کاربری شما به شدت فرق میکرد.
البته در مورد UI و UX نیز تعریف دقیقی وجود ندارد و افراد و متخصصان مختلف نظرات گوناگونی دارند و شما نیز میتوانید هر تعریفی را که بیشتر میپسندید بپذیرید، اما آنچه نباید از یاد ببرید این است که UI و UX دو مقوله جدا از هم هستند و هرچند که ممکن است برای رسیدن به یک UX خوب، وجود یک UI خوب الزامی باشد، اما تجربه کاربری رضایتبخشی که باعث شود کاربران دوست داشته باشند باز هم به سایت شما سر بزنند، بسیار بیشتر از اینها نیاز دارد.
مقالهی خیلی خوبی بود، من فکر میکنم UI و UX در بخشهای زیادی با هم اشتراک دارن و همینه که تعریف مشخصی نمیشه ارائه داد.
همینطور که ساده بودن گوگل تاثیر سادگی هر دو عامل هستش.گ