درست مشخص نیست که داستانسرایی(Storytelling) از چه زمانی وارد زندگی انسان شد، اما به طور قطع ریشههای آن در تاریخ تکامل اجتماعی بشر بسیار عمیق است. داستانها حقیقت محض نیستند، اما ریشه در حقایق دارند. در واقع داستانها روایتی دروغین، اما دلنشین از یک حقیقت عمیقتر هستند و همین است که آنها را جذاب و پذیرفتنی میسازد. ذهن انسانها به صورت ذاتی داستانها را به یاد میسپارد. داستانسرایی فراتر از زبان است؛ داستانسرایی بیش از همه چیز مبتنی بر یافتن یک ساختار درست است. ساختاری که به داستانگو این قابلیت را بدهد که بخشی از زندگی را بازسازی کند و داستانی خلق کند که یکتا و به یاد ماندنی باشد.
داستانسرایی اما مدتی هست که وارد عرصه بازاریابی نیز شده است. در دنیایی که بخش زیادی از مصرفکنندگان احتمالی محصولات، روزانه وقت فراوانی را در شبکههای اجتماعی سپری میکنند و در شرایطی که کاربران ماهیانه بیش از ۶ بیلیون ساعت ویدیو در یوتیوب مشاهده میکنند، اگر میخواهید که در یادها بمانید، باید متفاوت باشید. باید چیزی ارائه کنید که در یاد مصرفکنندگان بماند، برایشان جذاب باشد و آنها را ترغیب کند که محتوای شما را با دوستانشان به اشتراک بگذارند. دیگر دوران تبلیغات سنتی گذشته است. هرچه پیام تبلیغاتی شما صریحتر باشد تأثیر آن بر مخاطبتان کمتر خواهد بود، چرا که حس خواهد کرد برای شما، چیزی جز مصرفکننده و ماشین درآمد زایی نیست.
یکی از راهکارهای محبوب برای حل این مسأله بازاریابی محتواست. روشی که در آن تبلیغات نه به صورت صریح و عینی، بلکه در خلال محتوایی که به صورت مشخص برای کاربر و مطابق با علایق و سلایق او طراحی شده، ارائه میشود. در این روش، مشتری احساس میکند که شما به او احترام بیشتری گذاشتهاید و بنابراین موضع دوستانهتری نسبت به برند شما خواهد داشت. (ترفندهایی برای بازاریابی محتوایی)
اما آیا این پایان راه است؟ آیا هر محتوایی تأثیرگذار است؟ و از اینها گذشته، ارتباط میان داستانسرایی و بازاریابی محتوا چیست؟ آیا بازاریابی محتوا همان داستانسرایی است؟
همانطور که هر مربعی یک چهارضلعی است، اما هر چهارضلعی الزاماً مربع نیست، هر داستانسرایی برند نوعی بازاریابی محتواست، اما هر محتوایی را نمیتوان داستانسرایی نامید. داستانسرایی فرایندی است که در طی آن، چهرهای متفاوت از برند شما در ذهن مصرفکنندگان شکل میگیرد که بیشتر میتوان دوستش داشت. داستانسرایی یک ابزار فروش نیست، بلکه ابزاری است برای ساختن ارتباطی قوی با مصرفکننده؛ ارتباطی که به وفاداری و اعتماد منجر میشود، و این هردو سرمایههایی عظیم برای برند شما به حساب میآیند.
آیا به جمله «محتوا پادشاه است» ایمان آورده ای؟
اگر نه یه جای کارت ایراد داره، ما با بازاریابی محتوا فروشت رو چند برابر میکنیم

داستانسرایی میتواند شرحی جذاب از ماجرای تأسیس شرکتتان باشد؛ میتواند تصویری باشد از تأثیر محصول شما بر زندگی مشتریانتان؛ میتواند به باورها و ریشههای برندتان اشاره کند؛ میتواند داستان پشت محصول جدیدتان را روایت کند و یا خیلی حالتهای دیگر. اما هرکدام از این حالتها که باشد، داستانسرایی باعث میشود مصرفکنندگان تصویر متفاوتی از برند شما در ذهنشان بماند. تصویری که به این راحتیها پاک نخواهد شد.
اما داستانسرایی آنچنان هم کار سادهای نیست. در طراحی یک داستان برند خوب باید به عوامل متعددی توجه کرد. آیا حالا زمان بیان کردن داستانتان هست؟ آیا مصرفکنندگان شما جویای اطلاعاتی که ارائه میکنید هستند؟ از آن گذشته هیچ داستان برندی وجود ندارد که برای تمام مصرفکنندگان کاربرد داشته باشد، پس مسلماً تعیین قشر هدف و طراحی داستان بر مبنای آن مسألهای بسیار مهم است. علاوه بر اینها داستان شما باید جذابیت و تازگی داشته باشد، باید یک پیچیدگی یا اوج داشته باشد، باید چهرهای انسانی از برندتان ارائه دهد و از همه مهمتر، باید علاوه بر آنکه خودش بر یک استراتژی استوار است، با استراتژی برند نیز همخوانی داشته باشد. اگر جز اینها باشد آنچه روی دستتان میماند خرجی بیحاصل و حتی نتیجهای معکوس است.
اینها بخشی از تفاوتهای عمده داستانسرایی با بازاریابی محتوای صرف است، که باعث میشود داستانسرایی فرایندی پیچیده و تخصصی به حساب بیاید که در کنار اهمیت فراوانش نیاز به دانش، تجربه و تخصص دارد، چرا که در این زمینه مشابه نظریه دوک الینگتون در مورد موسیقی «یا محصول خوب است و یا هیچچیزی نیست».